مُذابی در حال سوختن....



 

صدای سخن‌ران مسجد گوهرشاد در همه صحن‌ها طنین انداخته بود،از انقطاع الی الله سخن میگفت و من در اندیشه‌ی دریایی از بوسه و آغوش در ساحلی از ناز و نوازش بودم.

حرف‌هایش هیچ تناسبی با حال من نداشت. مطمین بودم آن بریدگی از دنیا و انقطاع به سمت خدا که آقای خطیب میگفت، برای من از مسیر همین عشوه و آغوش میگذشت.

گواه این اطمینانم چشم‌های خیسم بود.

آقای بهجت گفته بود اشک از ملکوت می‌آید

و من این سرمایه ملکوتی را به پای نیاز خاکی و زمینی می‌ریختم!

سایه سنگین و سیاه دعاهای مستحاب نشده قلبم را می‌فشرد. این قدر دعای مستحاب نشده داشتم که دیگر عادت کرده بودم خودم بعد از دعاهایم راههای استحابتش را بررسی می‌کردم.

همیشه وقتی مامان برای بدهی‌های آقاجون دعا می‌کرد، او می‌گفت "آخه زن از کجا جور میشه"؟ و من هم در حَرَم به همین سرنوشت دچار شده بودم.

 

بُرشی از کتابِ همیشه دختر

به قلم محمد ترکاشوند


تبلیغات

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مجله اینترنتی پاسبون وبلاگ رسمی علی محسنی تکلّو مرکز تخصصی تعمیرات لوازم خانگی گروه نرم‌افزاری چکاد خانه‌ی سبز وبلاگ اطلاع رسانی حوزه علمیه مولود کعبه جاسک تامیین کننده مصالح ساختمانی آجر در مسیر آسمان آژانس مسافرتی فروش آنلاین گوشی و لوازم جانبی